سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جواد وکیلی[28]

مهندسی برق الکترونیک از دانشگاه مازندران .. دانشکده فنی و مهندسی بابل در سال 79و کارشناس فناوری اطلاعات در صدا و سیمای مرکز گرگان و کارشناس فنی حراست صدا و سیما و مسئول وب سایت صدا و سیما ... کارشناسی ارشد کامپیوتر -گرایش هوش مصنوعی دانشگاه مشهد... زمینه کاری : شبکه های کامپیوتری ،ویندوز 2003 سرور،سیسکو پیشرفته، لینوکس ،هک ، امنیت شبکه وموسیقی.... اینا رو بی خیال خودت خوبی !!!

ویرایش
جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
کاربردی
wanted
دوشنبه 89/11/18 | جواد وکیلی

wanted

this man kill his wife father prison him to get 100 $ ..bye






      

 





      
یا علی اصغر
پنج شنبه 89/11/7 | جواد وکیلی

 





      
یاحسین
دوشنبه 89/11/4 | جواد وکیلی

فرا رسیدن اربعین سرور و سالار شهیدان کربلا تسلیت باد





      

سلام و  درود خدا بر امام باقر العلوم





      

بی شک این عکس را باید یکی جانگدازترین اسناد دفاع مقدس دانست. سلام بر ارواح پاک این فرشتگان بال و پر سوخته در آن روزی که سر از خاک برآورده و از پیروان شیطان خواهند پرسید که به کدامین گناه کشته شدند.






      

روز دوم
1. امام حسین علیه‏السلام در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام سال 61 هجری به کربلا وارد شد.1 عالم بزرگوار "سید بن طاووس" نقل کرده است که: امام علیه‏السلام چون به کربلا رسید، پرسید: نام این سرزمین چیست؟ همینکه نام کربلا را شنید فرمود: این مکان جای فرود آمدن ما و محل ریختن خون ما و جایگاه قبور ماست. این خبر را جدم رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله به من داده است.2
2. در این روز "حر بن یزید ریاحی" ضمن نامه‏ای "عبیداللّه‏ بن زیاد" را از ورود امام علیه‏السلام به کربلا آگاه نمود.3
3. در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود.4 اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:
"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛
خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."5

روز سوم
1. "عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیه‏السلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار سپاهی از اهل کوفه وارد کربلا شد.6
2. امام حسین علیه‏السلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع می‏شد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.7
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه‏" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیه‏السلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه‏ به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیام رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که ظهر عاشورا نماز را به یاد آورد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیه‏السلام بود. همین‏که او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که می‏آید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیه‏السلام برو. گفت: هرگز چنین نمی‏کنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشت‏کاری هستی و من نمی‏گذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمده‏ای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کرده‏اند و پیمان بسته‏اند، بسوی کوفه می‏روم و اگر خوش ندارید بازمی‏گردم... ."8

روز چهارم
در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود.
به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از:
1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر؛
3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.9 بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

روز پنجم
1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی"10 را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.11
2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.12
3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.





      
محرم
یکشنبه 89/9/14 | جواد وکیلی

باز می آید بوی ماه محرم... یا حسین درود خدا بر تو باد





      

تصاویر تاسف باری از آتش سوزی جنگل های استان گلستان .. پارک ملی گلستان


لینک تصاویر کلیک کنید





      

در گرماگرم عملیات «الی بیت المقدس» بودیم. بچه ها با چنگ و دندان خود را به دروازه های خرمشهر نزدیک می کردند. در اطراف من آفتاب گرم اردیبهشت بر  بدن های تکه تکه شده چند تا از بچه ها می تابید .گلوله مستقیم تانک های عراقی از چهار بسیجی که کنار هم بودند، تقریبا چیز سالمی باقی نگذاشته بود. به فاصله ی دو متر آن طرف تر...فرهاد ،آن بچه محل باوقارم را دیدم که دو زانو روی به زمین زده و از کمر خم شده و صدای ناله ی نحیفی از حلقش بیرون می آمد.احساس کردم که آخرین نفسهایش است.گلوله مستقیم دوشکا یا چهار لول پهلویش را پاره کرده بود. دوشکا و چهارلول برای زدن هلی کوپتر است و هواپیما ، نه آدمی زاد. خون زیادی از او می رفت.به پشت روی زمین خواباندمش،گل های صورتش رابا باقیمانده ی شربت آبلیمویی که درقمقمه ام داشتم،شستم که خاک های کنار سرش را به گل نشاند. صدایش کردم:
- فرهاد! فرهاد!.......
دو پلک خسته و ناتوانش را باز کرد. خجالت می کشیدم به چشمانش نگاه کنم. آنقدر خودم راباخته بودم که زبانم بند آمده بود. به خاطرم آمدکه داخل کوله پشتی فرهاد که کنارش افتاده دوربین عکاسی هست.چندتا عکس قبل از آمدن، بابچه ها دسته جمعی گرفته بودیم.دوربین را فوری بیرون کشیدم و رو به فرهاد گفتم:«فرهاد جان اگر می توانی یکبار دیگر چشمانت را باز کن و لبخندی بزن که من با دوربین خودت یک عکس یادگاری قبل از شهید شدنت بگیرم وبرای پدرمادرت و دوستانت یادگاری باشد.»
فرهاد خواهش مرا پذیرفت و برای آخرین بار چشمان نازنینش را باز کرد.لبخندی پر معنی بردوغنچه ی لبش نقش بست.وقتی لبخندش را از دریچه ی دوربین دیدم،فوری عکس گرفتم به محض اینکه دریچه ی دوربین را ازروی چشم کنار زدم،فرهاد بدنش لخت و گردنش به طرف زمین چرخید و لبخند شیرینش بسته شد،نگاهش ثابت ماند و...و به لقاء الله پیوست.
با صلوات های پی در پی و خواندن آیه های کوچک قرآن که از حفظ داشتم چشمان باز مانده ی فرهاد را بستم. به یاد تمامی بر و بچه های مسجد محله ،مخصوصا بچه های کتابخانه و شاگردان فرهاد پیشانی بلندش را بوسیدم و برای آخرین بار نگاهم را باتمامی وجود به او انداختم و چفیه ی سیاه رنگش را روی صورتش پهن کردم. عکس پایین ، همان چیزی است که روی نگاتیو ثبت شد. مطمئنا در همان لحظه خیلی اتفاق ها در حال وقوع بود که روی نگاتیو ثبت نشد.
 روحمان با عطر وجودش شاد.

برگرفته از سایت مشرق






      
   1   2      >